مدرسه و دانش آموزی

سلام همگی من اینجا قراره کلی خاطره خوب و خنده دار درباره مدرسم و خودم بزارم همراه من باشید و کلی بخندید

مدرسه و دانش آموزی

سلام همگی من اینجا قراره کلی خاطره خوب و خنده دار درباره مدرسم و خودم بزارم همراه من باشید و کلی بخندید

امتحانات

سلام دوباره 

چطورید؟ 

گفتم امروز درباره امتحانات بسیار آسونمون بگم

اول از همه بزارید بگم که انقدر امتحانای ما سخته که معلما بعضی وقتا میگن:واقعا اینا تو کتاب بود؟ باید بزارید سرچ کنم تو گوگل جوابا بگم بهتون:/

یه روز شنبه قرار بود امتحان زیست بدیم معاونمون گفته بودن که هرروز حداکثر سه تا امتحان اجازه برگزاری داره

اون شنبه ما سه تا امتحان داشتیم ولی سه تا امتحان که خودشون جای صد تا بودن

زیست و ریاضی و فیزیک اونم تو یه روز:/

خلاصه ما درسا خوندیم اومدیم سر جلسه و امتحان دادیم معلمای عزیز ما وقتی نمرات فوووووووق درخشان مارو دیدن تصمیم گرفتن بفرستنمون عزیزان

البته عزیزان یه مدرسه استثنایی تو شهر ما هست

با کلی التماس و خواهش و قول جبران الکی بهمون ارفاق کردن و امتحانات جدید گرفتن که کااااش نمیگرفتن چون بدتر از قبل دادیم

بالاخره گذشت و معلما بهمون روش خوندن دادن و الان بهترینیم(با ارفاق البته) 


زنگ اول

سلام همگی

روز اول مدرسه ما زیاد مثل مدارس دیگه نبود

ما زودتر شروع کردیم تا یکم جلوتر بیفتیم

اقا روز اول فیزیک داشتیم و ریاضی و زیست(اینکه چه فکری کردن  این همه درس سخت و طاقت فرسا رو کنار هم گذاشتن خدا میدونه)

رفتیم سر کلاس و همه با ماسک و رعایت پروتکل های بهداشتی،مقنعه و مانتو اتو زده مرتب،نشستیم سر جاهامون

زنگ اولمون زیست بود چشمتون روز بد نبینه معلم وارد کلاس شد درباره راهکار تدریس و امتحاناتش صحبت کرد 

ماهم سراپا گوش شده بودیم  خلاصه گفت دفتر باز کنید مطالبی که میگم رو یادداشت کنید اینا مهمه ماهم منتظر بودیم مثل دوران راهنمایی برامون واو به واو بگن 

پناه بر خدا شروع کردن مثل سخنرانی،حرف زدن. من و همکلاسیامم فقط به هم نگاه میکردیم و سرمون به نشانه افسوس تکون میدادیم 

     

ایشون بعد از یک ساعت تدریس سرشون برگردوندن و دیدن ما هیچی ننوشتیم

یه نگاه عاقل اندر سفیه به ما کردن و دیگه از اون به بعد برامون مثل کلاس اولیا واو به واو میگن و مینویسن پای تخته



دبیرستان

سلام و صد سلام

خوب خوب گفتم امروز اولین خاطره رو براتون بزارم

امسال من وارد دبیرستان دوره دوم شدم 

کلی ذووووق داشتم که اقا بالاخره منم بزرگ شدم البته اینم بگم که پدر بنده کلا باور قلبی دارن به اینکه من تا ابد بچم(حتی 80 سالگی:/) 

خلاصه رفتیم برای ثبت نام هرجا رفتیم از هوش و استعداد بی نظیر من تعریف کردن و پرونده رو با افتخار نپذیرفتن

بالاخره بعد از ساعت ها رفتن این مدرسه و اون مدرسه یه مدرسه مثل الماس درخشید 

رفتیم اونجا و ثبت نام کردیم و منو قبول کردن

دوستان بین خودمون باشه بسیار کادر مدرسه پشیمونن از قبول کردن من میگن اصن جای این همه استعداد تو مدرسه ما نیست

بالاخره ثبت نامم کردن و الانم اونجا درس میخونم و پایه دهم هستم

آرزوی موفقیت کنید برام دوستان